المیراالمیرا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

شیرینی زندگی

بدون عنوان

دختری من حالش خوب شد از ٥ شنبه دگه تب نکردی مامانی خیلی خیلی خیلی خوشحال شد ولی شبا الان ٣ شب با گریه پا میشی خدایا نه دختری منو نه هیچ بچهی مریض نکن واسه مامانا خیلی سخته الهی امین دیروز انتخابات بود دختر گلم قرار رییس جمهور جدید بیاد تو ٤ سال پیش مردم خیلی از نظر تحریم و گرانی فشار اومد امیدوارم زمان شما این طور نباشه ماهم دیشب رفتیم خونی خاله رومینا رادوین جونم واسه تولدش ١ کادوی کوچلو خرید بودم رادوین جونمم خوابش میومد و زود خوابید شمام که جدیدن تو تمام مهمانیا لج میگیری خوابت میاد نمیخوابی شب خیلی خوبی بود خاله رومینام رفته بود رای داده بود تا الانم رای با روحانی خاله جونم واسه دندونات ١ پماد بیحسی داده بود دستت درد نکنه خاله جونی...
5 تير 1392

افتادن

  وای ١ اتفاق خطر ناک امروز صبح تو خواب عمیق بودم داشتم خواب میدیدم با صدای گرییه المیرا بیدار شدم از تخت افتاده بود پایین رو سرامیک خدا بهت رحم کرد من هیچ وقت خوابم عمیق نبود ولی نمیدونم چی شد بغلت کردم بردمت اتاقت با عروسکات اروم شدی به خاله رومینا زنگ زدم گفت تا نیم ساعت نخوابونمت مامانی باید از این به بد خیلی مراقبت باشم ببوووووووسسس
5 تير 1392

تعطیلات خرداد

دختر گلم چند وقتی بود مطلب ننوشته بودم وقت نشود از وقتی از خونی خاله سمیرا اومدم تا میام رو پام بزارمت گریه میکنی خاله سمیرا میگفت داری دندون در میاری مامانی میگه نه نمیدونم شاید بی تابیات واسه دندونه...... هفته پیش تعطیلات ١٥ خرداد بود میخواستیم با خاله سمیرا بریم شمال بریم بگردیم ولی واسشون کار پیش اومد خاله  رومینام رفتن تهران گردی ترافیکم بود نیومدن خلاصه ما تنهای رفتیم شمال خونه عزیز جون(مادر شوهرم) ماهی ١ بار میریم بابایم که عاشق گشتو گذاره مثل همیشه رفتم به گردش من شما گل دختر بابا اقا جون رفتیم بابای خودم اونجا خونه دارن بعد از ١ روز بابا جون ٤ شنبه اومد نهار رفتیم پیش عزیز جون  ولی من ناراحت بودم اخه خاله م...
5 تير 1392